مزرعهداری پیر از دنیا رفت و مزرعه و انبار و مهمانپذیر کوچکی را برای زن و بچههایش به ارث گذاشت. روزی شیوانا همراه کاروانی از نزدیک این مزرعه میگذشت. در این کاروان بازرگانی بود که از شهرهای دور جنس میخرید و آن را در دهکدههای اطراف شیوانا میفروخت. اهل کاروان به دعوت فرزندان مزرعهدار به مهمانخانه آنها رفتند تا غذایی بخورند. در این هنگام چشم مرد بازرگان به تسبیحی از سنگهای رنگی افتاد که به یک نقاشی روی دیوار آویزان شده بود. نقاش یک چشم باز انسان را ترسیم کرده و تسبیح به شکل مژه اطراف چشم را آراسته بود. مرد بازرگان با تعجب به زن و فرزندان مزرعهدار گفت: "آیا میدانید این تسبیح چقدر قیمت دارد؟ اگر سنگهای آن واقعی باشند که به نظر من هستند، شما روی یک صندوقچه طلا نشستهاید و با فروش این تسبیح زندگیتان زیر و رو میشود."
معرفی سایت
نويسندگان
پیوندهای دوستان
تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان آموزشی و علمی و آدرس shap2.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.
امکانات جانبی
ارسال توسط هوشیار
آخرین مطالب
آرشیو مطالب
پيوند هاي روزانه
امکانات جانبی
| |
وب : | |
پیام : | |
2+2=: | |
(Refresh) |
<-PollItems->
<-PollName->
خبرنامه وب سایت:
آمار
وب سایت:
بازدید دیروز : 20
بازدید هفته : 42
بازدید ماه : 312
بازدید کل : 128339
تعداد مطالب : 106
تعداد نظرات : 15
تعداد آنلاین : 1